بی صبری و ناشکیبایی و ناتوانی و درماندگی، (ناظم الاطباء)، بی قراری، بی طاقتی، (فرهنگ فارسی معین)، بیهوده و ناحق، (ناظم الاطباء)، بیهوده، (فرهنگ فارسی معین) : سوار هنرمند چابک رکاب که برآتش انگشت زد بی حساب، نظامی، ، ناصحیح و ناراست، (ناظم الاطباء)، ناصحیح و نادرست، (فرهنگ فارسی معین) : من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی حساب فرزندم، سعدی، ، کنایه از ظلم و بیداد، (آنندراج) : تا چند بی حساب به اهل نظر کنی اینک رسید نوبت روز حساب خط، صائب (از آنندراج)، شاهی که بر رعیت خود بی حساب کرد سیلاب گشت و خانه خود راخراب کرد، مخلص کاشی (از آنندراج)
بی صبری و ناشکیبایی و ناتوانی و درماندگی، (ناظم الاطباء)، بی قراری، بی طاقتی، (فرهنگ فارسی معین)، بیهوده و ناحق، (ناظم الاطباء)، بیهوده، (فرهنگ فارسی معین) : سوار هنرمند چابک رکاب که برآتش انگشت زد بی حساب، نظامی، ، ناصحیح و ناراست، (ناظم الاطباء)، ناصحیح و نادرست، (فرهنگ فارسی معین) : من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی حساب فرزندم، سعدی، ، کنایه از ظلم و بیداد، (آنندراج) : تا چند بی حساب به اهل نظر کنی اینک رسید نوبت روز حساب خط، صائب (از آنندراج)، شاهی که بر رعیت خود بی حساب کرد سیلاب گشت و خانه خود راخراب کرد، مخلص کاشی (از آنندراج)